داستانک
-
داستان كوتاه
معلم و دختر کوچولو
دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگها بحث مىکرد. معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ…
ادامه... -
داستان كوتاه
داستان مردی که جهنم را خرید!
در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم میفروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار…
ادامه... -
داستان كوتاه
داستان پیرمرد و دختر
فاصله فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب…
ادامه... -
داستان كوتاه
آرایشگر و ادای نذر
در لوس آنجلس آمریکا، آرایشگری زندگی میکرد که سالها بچهدار نمیشد. او نذر کرد که اگر بچهدار شود،…
ادامه... -
داستان كوتاه
اهدای قلب ( عاشقانه )
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا…
ادامه...