سرگرمی
-
داستان كوتاه
آگهی پیرزنی که پولش را گم کرده بود
داستانهای آموزنده ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﻣﻦ ۵۰ هزار تومان ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ…
ادامه... -
داستان كوتاه
داستان جالب «تنها غازها نیستند»
حکایت های آموزنده دهقانی یک غاز پیدا میکند و به خانه میبرد. دهقان به غاز غذا میدهد و او…
ادامه... -
داستان كوتاه
داستان آموزنده ی «عمق آب رودخانه تا زانوی شتر»
داستان آموزنده روباهی از شتری پرسید: «عمق این رودخانه چه اندازه است؟» شتر جواب داد: « تا زانو» ولی وقتی…
ادامه... -
داستان كوتاه
داستان کوتاه مال دنیا
داستانهای کوتاه روزی یک مرد زاهد از راه میگذشت از شدت تشنگی العطش مزد که نا گهان چشمه سر…
ادامه... -
داستان كوتاه
حکایت شمس و مولانا
حکایت شمس و مولانا روزی شمس تبریزی، بر در خانه نشسته بود. ناگهان حضرت مولانا، قَدَّسَ الله از مدرسه…
ادامه... -
داستان كوتاه
داستان سگ قصاب
داستان سگ قصاب قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش…
ادامه... -
داستان كوتاه
داستان جالب «عتیقه فروش»
داستان های جالب ﻋﺘﯿﻘﻪﻓﺮﻭﺷﯽ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﻋﯿﺘﯽ ﺳﺎﺩﻩﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ . ﺩﯾﺪ ﻛﺎﺳﻪﺍﯼ ﻧﻔﯿﺲ ﻭ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ…
ادامه... -
داستان كوتاه
صیاد ضعیف و ماهی قوی
داستان «صیاد ضعیف و ماهی قوی» صیادی ضعیف را ماهی قوی به دام اندر افتاد. طاقت حفظ آن نداشت…
ادامه... -
داستان كوتاه
داستان جالب « ۳سوال »
داستانهای جالب سلطان به وزیر گفت۳سوال میکنم فردا اگر جواب دادی هستی وگرنه عزل میشوی. سوال اول: خدا چه…
ادامه... -
داستان كوتاه
داستان آموزنده ترحم!
داستان آموزنده یک پیر مرد کار گر که تقرباً ۵۰ سال داشت در یک گوشه ای از شهر زندگی…
ادامه...