جملات جالب و زیبا

متن بارانی غمگین و عاشقانه

متن بارانی

متن بارانی غمگین : هممون باران رو مظهر رحمت خدا می دونیم همیشه حالمون با باران بهتر می شود باران عاشقان را عاشق تر میکند برایتان متن های زیبا و شعر های زیبایی را درباره باران قرار داده ایم

 

متن بارانی غمگین

عکس باران

از هم جمعه و دل بے تو هوایش ابریست
باز دل خسته و باران زده از بے صبریست

بد موقعی دیدمت…
درست وسط پاییز
زیر باران
اصلا محال بود
عاشقت‌ نشوم‌

بیخیالِ غمِ هر روزه ی دنیا جانم
چای و شعر و نمِ بارانِ خزان,
خودمانیم ببین !
امروز چه کیفی دارد …

متن باران روی شیشه ماشین

متن بارانی غمگین

گاهی دلم میخواهد

باران چشمهایم

در محدوده ی

آغوش تو ببارد…

باران که می بارد، بیا

من را تو رسوا  کرده ای

دوست داشتن هاى اولِ صبح
آنجا که هنوز
درگیرِ روزمرگى نشده‌اى…!
آنجا که چشم باز‌ میکنى
و هواىِ یار در سر می‌پیچد!
عجیب می چسبد
فکرش را بکن…
‌باران هم ببارد…!

متن برف

باران ببارد
طیف هفت رنگی از رنگین کمان
در زیر چتر عاشقی
با طلوع بی همتای چشمهایت
دهلیزه قلبت را
از عطر رازقی دوست داشتنم پرکنم
تا به معجزه عشق تو ایمان بیاوری،
دست در دست هم جاده عاشقی را
با بال عشق به پرواز درآییم..

هرگز بامن که
دوستت دارم قهر نباش،
باران بی ابر نمی بارد،
و ماه بی خورشید نمیتابد،
و این منم که بی تو بودن را
نمیتوانم

متن ببار باران

متن بارانی شاد

 

نگران آسمان اخم کرده ی بی کبوتر نباش

فردا حتما باران خواهد آمد

آذر باشد و نم نم باران و بوی هیزم سوخته و چای داغ
گاهی از همه ی دنیا، یک فنجان چای میخواهی و یک دل خوش

ما اگر حالمان خوب نیست،
پاییز های مداومی را به انتظار نشسته ایم؛
زمستان های زیادی را لرزیده ایم؛
به تنهایی،
یعنی که خودمان بودیم و خودمان بودیم و خودمان.
حداقل اگر کسی بود،موقتی بود!
یعنی آمد،مکثی کرد و بعد هم دیگر نبود؛
یعنی که رد یک دست روی شانه ای که خیس باران شد.
میدانی؟
عشق مثل انتخاب در یک روز برفی است،
یا فنجان چایت را بر میداری میروی کنار پنجره،جرعه ات را مهمان تماشا میکنی؛
یا لباس گرم میپوشی و میگذاری برف تو را به آغوش بگیرد.
یعنی یک جاده که از هر مسیری بروی فقط لذت خواهی برد.
اما،اما خیلی از ماها،
انگار که صبح یک روز برفی،خوابمان سنگین بوده و تمام روز را خواب بوده ایم!
چیزی ندیده ایم؛
بنابراین گوش هایمان،چشم هایمان،نگاهایمان،لمس هایمان،عشق نمی فهمد…

بی‌قرارم نگارم تیره شد روزگارم
ابریم همچو باران
کجایی تو ای جان که طاقت ندارم

خدایا
در این شب زیبا
ایمان غبار گرفته ما را
در باران رحمت خویش پاک کن
شب تون بخیر و سرشار از
آرامش در پناه خدا

باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ ِ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد….. تا شعر باران تو می گیرد……..

.
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او باران، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانی‌ست.
ور جز،اینش جامه ای باید .
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذران نیست .
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن.
پادشاه فصلها ، پائیز ..

متن درباره خدا و باران

حالِ خرابِ حضرتِ پاییز، مالِ من !
شأنِ نزولِ سوره‌ی باران به‌نامِ تو !
تنها نه من به مهرِ تو، آذر به جان شدم …
دلتنگیِ دقایقِ آبان به نامِ تو …!!!

پاییز هزار برگ دفتر شده است
باران زده و خاطره ها تر شده است
با طعم انار و یک بغل خرمالو
برخیز که باغ، غرق “آذر” شده است

نزدیکت می شوم
بوی دریا می‌‌آید..
دور که می شوم
صدای باران !!
بگو تکلیف‌ام با چشم‌هایت چیست ؟
لنگر بیاندازم عاشقی کنم
یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟!

متن باران و قهوه

متن باران پاییزی

دوست داشتن‌هاى اولِ صبح
آنجا که هنوز درگیرِ روزمرگى نشده‌اى، آنجا که چشم باز‌ میکنى و هواىِ یار در سر می‌پیچد، عجیب می‌چسبد
فکرش را بکن، ‌باران هم ببارد…

زندگی باید ڪرد
گاہ با یک گل سرخ
گاہ با یڪ دل تنگ
گاہ باید رویید در پس یڪ باران
گاہ بایدخندید بر غم بےپایان
زندگے باوری مےخواهد
آن هم ازجنس امید
هر ڪجا خستہ شدے
یا ڪہ پرغصہ شدے
تو بگو از تہ دل من خدا را دارم

“باران”
نمکى ست که روى
جاى خالى ات میریزد…
عجیب میسوزاند!

 

متن در مورد جاده و باران

 

زمان رفتنت …

باران نیامد ، تا که جان نیمه سوزم را خاموش کند
طوفان نیامد ، تا غم کهنه ی دلم را بتکاند …

حتی خورشید هم طلوع نکرد ، تا در ان تاریکی ، دیگر نترسم …
رفته ای و حال با انبوهی از هیزم خیس ، با اتش اشک هایم ، خود را می سوزانم …

بادها را به تو هدیه می‌ کنم
و باران را
و برترین شعرم را که تنها یک جمله است:
دوستت دارم !
چه بسیار شب‌ ها و روزهای زمستانی
دوستت داشتم ،
پیش از آن که زاده شوم .
چه بسیار شب‌ ها و روزهای پاییزی
دوستت داشتم،
پیش از آن که زاده شوم.
و چه بسیار شب‌ ها و روزهایی
پس از مرگ
که دوستت خواهم داشت.
و در عشق تو زاده می‌ شوم
و در عشق تو می‌ زی‌ام
و در عشق تو خواهم مرد!

باران رشت بود که زیرش گریستم
حالا بغل بگیر زنی را که… نیستم
گفتم که شعر چاره ی دوری‌ست عشق من!
باید هنوز هم سر حرفم بایستم
باید تو را اضافه کنم پشت غصه ها
اسمی که خیسِ اشک شده توی لیستم ..

ماه که باشد ،،
آسمان
بوسه هایش را
در فنجان شب
می ریزد و
باران مستانه می رقصد
می بینی
پای عشق که در میان باشد
ابر هم سر پوش می گذارد
بر معاشقه های بنفش

فصل پاییز
هزار بار عاشقانه تر از
فصهای دیگر است!
این را از صدای خش خش برگها
به زیر پای عابرانی فهمیدم که
شب ها تنها قدم می زنند!

‌‌‌و

پاییز هم میگذرد…
زرد و نارنجی این روزها را از یاد نبرید
چتر خیال باز کنید و زیر باران
قدم بزنید
صدای خش خش برگها
ملودی زندگیست

همراه آفتاب
بیدار مى‌شوم
باران صبحگاهى
همبسترم زمین را
با یک پشنگ آب
از خواب بیدار کرده است
اى روح تازه‌ى خاک
اى پاک!
اى صبح تابناک!

پاییز باشد و نم نم باران
چای داغ و بویِ هیزم سوخته
گاهی از همه ی دنیا
یه فنجون چای میخوای و یه دلِ خوش.

دمش گرم ، باران را می گویم …

به شانه ام زد و گفت :

خسته شدی ،

امروز تو استراحت کن ،

من به جایت می بارم . . .

اینجا تهران و یک نفر با
فنجان قهوه در دست
کنار پنجره ایستاده است
به هواى ابرى و نم باران نگاه میکند
و غرق در این فکر که معشوقه
گم شده اش کجاى این شهر
زیر چتر عاشقى بغل مى شود…!!

تو را میخواهم برای خانه ای که تنهاییم

تو را میخواهم برای چای عصرانه

تلفن هایی که میزنند و جواب نمیدهیم

تو را میخواهم وقتی باران است

برای راهپیمایی آهسته دوتایی

تو را میخواهم برای پرسه زدن های شب عید

برای صبح برای ظهر برای شب

برای همه ی عمر…

چتر و باران منى، جان منى

رفتی و آنقدر دور شدی که پاییز آمد به باغچه کوچک ما ؛ باران هم بارید
همه چیز بوی تلخ غروب می دهد و تنها بارانی ام حسرت آفتابت را ندارد
تو را به کدام دلیل از من دور می کند این آبان؟؟

به این باران، به این پاییز
کلی آغوشِ
جانانه بدهکاریم
بیا و بد حسابمان نکن

آغشته به تو میشود
روحم ، نفسم ، بند بندِ وجودم
وقتی در حصار دستانت…
بوسه باران میشوم ♡

کافی ست تو فقط شب بخیر بگوئی !!
من با خیال آغوشت پائیز را نم نم
زیر باران، قدم قدم، عاشقانه …
بوسه بوسه هر
شب تا صبح، بخیر میگذرانم …

فکر کنم بارانِ دیشـب مـرا شُسته

امــروز توام..!

بعضی از آدمها باران را احساس میکنند
بقیه فقط خیس می‌شوند

زیباترین حسها رو خواهانم!
حس قشنگ آرامش،
حس وجودخدا در قلبتون،
حس لطافت گلها،
حس باران توفصل گرما،
وحس داشتن دوستانِ خوبی
مثل شما!

من از میان تمام روزها
منتظر روزی بودم که
باران با آهنگ صدای تو
نام کوچک مرا
در گوشِ کوچه
فریاد کند
ولی افسوس
هر بار بارانی آمد
جز صدای پای رهگذران
هیچ نشنیدم…

گفته بـودی عاشق
بـاران پاییزی شدی
وای مـن دارم بـه باران
هـم حسودی میکنم

هواى پاییز مرا از همیشه
براى بودنت دلتنگ‌ تر میکند…
انگار تمام درختان این شهر
مرا با تو مى خوانند
برگهاى خشک شده،
قدمهاى مرا تنها کنار تو میخواهد،
بارانِ پاییز چتر نمیخواهد،
دستان تو را کنارم میخواهد
و شبهاى طولانى اش،
هر ثانیه تو را طلب میکند…
مگر به کجا این چنین دور رفته اى
که حتى هواى پاییز هم براى برگشتنت واسطه نمیشود؟!

عنی تو هم باران را میبینی و انقدر بیخیالی؟
دلت می آید کنارم نباشی؟
این باران
این آهنگ
این ترافیک
این من
همه و همه تو را میخواهد…

۲/۵ - (۲ امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا