بهترین جمله عاشقانه کوتاه
جمله عاشقانه
امروز با متن های جدید عاشقانه ی غمگین اومدیم که امیدوارم براتون مفید باشه … متن های خاص و ناب جدیدی که چند وقتیه به دنبالش هستین برای روز تولد کسی که ازش ناراحتین یا یه مناسبت خاص یا حتی بی دلیل براش بفرستین یا شاید دلتون بخواد براش پست کنین که بفهمه تو دلتون چی میگذره و چقدر دلتون براش تنگ شده … امروز با متن های خوب و جالب اومدیم و امیدوارم که برای شما هم مفید باشه و به دردتون بخوره خلاصه ما منتظر نظرات خوب و پیشنهادات جالب و انتقاداتتون هستیم که بتونیم برای دفعات بعدی و متن های جدید همراهتون باشیم و کمکتون کنیم … امیدوارم با فرستادن این متن ها حسابی حرف دلتون رو جوری که دوست دارین انتقال بدین .
جمله عاشقانه کوتاه
بی تو بودن هم شبیه با تو بودن مشکل است…
خودم اینجا، دلِ من پیش تو سرگردان است…
تویی که مایهى تسکین و اضطرابِ منی
در دهانش بوسه هاى کهنه داشت ..
دشنامِ تو خوشتر که ز بیگانه دعایی…
چون همنفسی کنم تمنا ، بر آینه چشم برگمارم
با غمِ عشق نشاطیست که با شادی نیست…
سطحِ توقعتان را نسبت به آدمهاى اطرافتان،
بچسبانید کفِ زمین!
کنار بیایید با خودتان،که آدمها همین اند؛
قرار نیست همیشه مطابقِ میلِ تو رفتار کنند
یک روز با تو میخندند و
فردایش به زمین خوردنِ تو!
بگردید و آنهایى را که کنارشان
خودِ واقعىِ تان هستید پیدا کنید!
آنهایى که مجبور نیستید کنارشان نقش بازى کنید
که مبادا فردا روزى برایتان حرف دربیاورند…
لبخند بزنید
به تمامِ آنهایى که زندگیشان را گذاشته اند براى آزار دادنتان
باور کنید هیچ چیز به اندازه ى لبخندِ شما،
معادلاتشان را بهم نمیریزد!
علی قاضی نظام
در تمام بن بست های زندگی ام
آغوش تو میشود همان آسمان
که راهش باز است و بعد از آن،
بن بست بی معنی ترین واژه میشود 🙂
دلتنگی
جزئی از دوست داشتن نیست؛
تمامِ آن است…!
اینکه بی محلی میکنی به کسی که بهت اهمیت میده، اسمش غرور نیست بی شعوریه !
دارم عادت میکنم. به غذای سرد خوردن. به غذای سرد را چندین بار خوردن. به غذا نخوردن حتی. دارم به همهچیز عادت میکنم. شبیه آن معلمِ بازنشسته که به انسولینهایش عادت کرده. عادت کرده و دیگر دردش هم نمیگیرد. اما درد دارم. عادت کردهام ولی درد دارم. این یکی دیگر نسخهی پیشرفتهی مازوخیستی مسخره است. عادت کردن و درد کشیدن و خوش نبودن باهاش. شبیه آقا یونس که به حبههای تریاکش عادت کرده و دیگر مثل قبل سرخوش نمیشود از خوردنشان. عادت کردن مخربترین اتفاق است. هیجان را از بین میبرد. همهی آن ذوقی را که تجربهی اتفاقهای اول دارد، از بین میبرد و بدن را سِر میکند. بدنم سِر شده و حتی به این هم عادت کردهام. به سِر شدگیِ ماهیچههای کمحجمم. به غمگینیِ نگاهم. به شادیِ بعد از گلِ تیم محبوبم. دارم عادت میکنم و نمیدانم این؛ چقدر خوب نیست. شاید هم خوب باشد اصلن. نمیدانم. خیلی چیزها نمیدانم. مثلن نمیدانم وقتی به غم عادت کردم چگونه میتوانم غمگینتر شوم و اشک بریزم. اشک برای سبک شدن. برای رها شدن. برای غمگین شدنی پیچیدهتر. امیدوارم به اشک ریختن عادت نکنم. اشک آخرین سلاح است چون. آخرین موهبتِ این انسانِ پیچیدهی غمگسار.
کامل غلامی
زندگانی جیره ی مختصری است
مثلِ یک فنجان چای
و کنارش عشق است
مثلِ یک حبه ی قند …
زندگانی را
با عشق نوش جان باید کرد
جمله عاشقانه کوتاه
اگه ازم بپرسن مهم ترین چیزی که زندگی بهت یاد داده چیه میگم هرجای زندگی حالت با کسی و چیزی خوب نبود ترکش کن. مهم نیس تا کجا پیش رفتی. مهم نیس چقد زمان گذشته. میگم هیچ وقت برای ترک مسیر و آدم اشتباه دیر نیست. میگم هیچی توی زندگی مهم تر از این نیست که حالت خوب باشه. هیچ چیزی و هیچ کسی ارزش آزار دیدن رو نداره…
میگم اولویت زندگیت حال خوبت باشه. چون یه جایی وقتی به گذشته نگاه می کنی می بینی سر آدما و اتفاقاتی اذیت شدی که حالا هیچ جایی تو زندگیت ندارن…
محدثه رمضانی
برای از میان برداشتن رنجهایمان باید برخلاف عواطف و خواستهمان رفتار کنیم و تسلیم را برگزینیم. هر چیزی که در پی دگرگونیاش هستیم، هر چیزی که از آن هراس داریم، هر چه که ما را خشمگین میکند یا حاضر به پذیرش آن نیستیم، مانند چسب ما را به گذشته، داستان زندگیمان و باورهای موهومی که آن را پیش میبرد، میچسباند.
اگر خود را تسلیم بخشهای تشکیل دهنده زندگیمان کنیم، آنگاه میتوانیم با گوشِ جان به صدایِ بخشهای بیگناهترمان گوش فرا دهیم و خود را از شر صداهای تکراری و دائمی صندوق سایهمان خلاص کنیم.
دبی فورد
هزار سال هم بگذرد
نگاهت غافلگیرم می کند …
تو در هر لحظه
هزار اتفاقی …
مگر می شود تو را دید
و به معجزه ایمان نداشت ؟!
تابستانی که تو را کم داشته باشد که تابستان نیست؛
تو باید باشی کنار تمام اتفاقات حال خوب کن دنیا
کنار آن لیوان پر از آبهندوانهی شیرین و خنک
و رقص قالبهای کوچک یخ کنار فالودههای پر از آبلیمو
که عطر کوچه پس کوچههای شیراز را میدهند
کنار بستنی قیفیهایی که آب میشوند و دستانی که غرق
کنار آفتاب گرم و طلایی رنگی
که از پنجره سرک میکشد به هوای چشمهایت
تو باید باشی
در تن تمام پیراهنهای گلدار و نخی تابستانه
و کنار آن سنجاق سرهای رنگی
که هوای موهایت به سرشان زده
تو باید باشی برای خاطر دل تمام شمعدانیها
و برای خاطر من که بی تو
آب خوش از گلوی لحظههایم پایین نمیرود…
جمله عاشقانه کوتاه