جملات جالب و زیبا

جملات ناب درباره زندگی

جمله ناب درباره زندگی 

جمله ها و متن های مفهومی از بزرگان سرشار از انرژی مثبت و پیام های اخلاقی بسیاری هستند. در این مطلب با مقاله ای دیگر از سری جملات زیبا در خدمت شما هستیم. با ما همراه باشید.

همیشه در زندگیتان از دو چیز استفاده کنید یکیمتن های انرژی مثبت و دیگری جملات ناب درباره زندگی

مطمئن باشید با این کار همیشه هم روحیه خوبی خواهید داشت هم راه درست را میدانید

 

متن عاشقانه بلند

متن عاشقانه کوتاه برای همسر

 

پشت ویترین ساعت فروشی ایستاده بودم
ساعتها رو که نگاه میکردم …
دیدم هیچ ساعتی به قشنگی ساعتی که دور هم هستیم نیست

“قدر با هم بودنها را بیشتر بدانیم”

***********************************************

♥️همه بخونید قشنگه

ملا وارد شهری شد و سراغ مسجد را گرفت
به او گفتند که دراین شهر مسجدی وجود ندارد !
ملا گفت مگر شما خدا پرست نیستید؟گفتند آری هستیم

پرسید مگر عبادت خدا را بجا نمی آورید؟
گفتند آری خدا را عبادت میکنیم
ملا گفت اگر مسجد و یا عبادتگاهی ندارید پس چگونه خداوند را عبادت میکنید؟
شخصی به وی گفت فردا صبح به میدان شهر بیا تا به تو نشان دهم چگونه خدا را عبادت میکنیم.

ملا فردا صبح اول وقت به میدان شهر رفت و آن شخص او را با خود به محل کارش برد و مشغول کار شد و از ملا نیز خواست که به او کمک کند.
ملا از آنجا که به کار کردن عادت نداشت خیلی زود خسته شد و دست از کار کشید و به کناری نشست.
هنگام ناهار که شد مرد مقدار کمی به او غذا داد و خود نیز مشغول خوردن غذا شد
ملا گفت که این مقدار غذا خیلی کم است و او را سیر نمیکند..

مرد پاسخ داد چون تو خیلی زود خسته شدی و کاری انجام ندادی همین مقدار غذا بیشتر به تو تعلق نمیگیرد و پس از خوردن ناهار و کمی استراحت دوباره مشغول به کار شد و در غروب هم دست از کار کشید و یک سکه به ملا داد و گفت دستمزد یک روز کار ۱۵ سکه است چون تو خیلی کم کار کردی یک سکه بیشتر حق تو نیست و سپس ملا و آن مرد به سمت میدان شهر حرکت کردند..
در میدان شهر که تعدادی از مردم نیز جمع بودند ملا پرسید پس عبادت

خداوند چه شد؟
آن مرد به او پاسخ داد ما کار کردن را عبادت خداوند میدانیم بنابراین سعی میکنیم کار خود را به بهترین شکل انجام دهیم..
مثلا شخصی که بنا است و کارش ساختن خانه برای مردم است چون کارش را عبادت میداند سعی میکند این کار را به بهترین شکل انجام دهد و یا کسی که شغلش خرید و فروش است تلاش میکند که بهترین اجناس را به مردم بفروشد و خلاصه هرکس به بهترین شکل کار خودش را انجام میدهد.

ملا فریاد کشید پس جهان آخرت چه؟شما برای ثواب و آن دنیای خود چه میکنید؟
شخصی که اتفاقأ فرد فاضل و دانشمندی هم نبود وکسی بود مانند بقیه مردم در پاسخ به ملا گفت تو خود کار این دنیایت را به درستی و خوبی انجام نمیدهی ، آن وقت ادعای جهان آخرت و دنیایی دیگر را داری؟
و این طور بود که آن ملا سرافکنده و شرمسار آن شهر و دیار را ترک کرد ودیگر هیچ وقت به آنجا برنگشت.

و چه زیبا گفت آن معلم اخلاق سعدی شیرین سخن :
عبادت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست. .

***********************************************

جمللات ناب درباره زندگی 

 

این متن خیلی قشنگه

گفتم گرفتارم خدا
گفتی که آزادت کنم
گفتم گنه کارم خدا
گفتی که عفوت میکنم

گفتم خطا کارم خدا
گفتی که می بخشم خطا
گفتم جفا کارم خدا
گفتی وفایت میدهم

گفتم صدایت میکنم
گفتی جوابت می دهم
گفتم ز پا افتاده ام
گفتی بلندت میکنم

جملات عاشقانه کوتاه و عاشقانه

سخنان عاشقانه ناب

 

گفتم نظر بر من نما
گفتی نگاهت می کنم
گفتم بهشتم می بری؟
گفتی ضمانت می کنم

گفتم که من شرمنده ام
گفتی که پاکت می کنم
گفتم که یارم می شوی
گفتی رفاقت میکنم

گفتم ندارم توشه ای
گفتی عطایت میکنم
گفتم دردمندم خدا
گفتی مداوایت کنم

گفتم پناهی نی مرا
گفتی پناهت می دهم

خدا تنها کسیست که
وقتی همه تنهایت می‌گذارند
او آغوش می‌گشاید

***********************************************

مردی با لباس و کفشهای گرانقیمت به دیواری خیره شده بود و میگریست.
نزدیکش شدم و به نقطه ای که خیره شده بود با دقت نگاه کردم , نوشته شده بود .
این هم میگذرد!
علت اش را پرسیدم گفت! این دست خط من است که چندین سال پیش در این نقطه هیزم میفروختم….. حال صاحب چندین کار خانه ام .
پرسیدم, پس چرا دوباره اینجا برگشتی ؟
گفت آمدم تا باز بنویسم : این هم میگذرد.

گر به دولت برسی مست نگردی مردی
گر به ذلت برسی پست نگردی مردی
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی مردی

بخونید قشنگه

***********************************************

ملانصرالدین و پسرش تصمیم گرفتن که به شهر بروند ولی چون وسیله ای جز الاغ نداشتند مجبور شدند باالاغ سفر کنند.برای رسیدن به شهر نیاز بود که از ۵ روستا بگذرند.ملانصرالدین پسرش را ک کوچکتر بود به روی الاغ نشاند و خود پیاده به راه افتادند در روستای اول همه به پسر گستاخی کردند که چه پسر بی ادب و بی وجدانی پدر پیاده و پسر سوار است.

در روستای دوم پسر گفت پدر شما پیر تر هستی شما سوار الاغ شو پدر سوار الاغ شد و پسر پیاده آمد مردم روستا گفتند عجب پدر نامروتی خودش سوار بر الاغ است و پسرش پیاده می آید.در روستای سوم هردو سوار بر الاغ شدند مردم روستا گفتند عجب آدم هایی چه قدر از الاغ بیچاره کار میکشند هردو براو سوار شده اند.در روستای چهارم هردو از الاغ پیاده شدند و مردم روستا گفتند عجب ادم های نفهمی الاغ را با خود آورده اند ولی سوار الاغ نمیشوند ملانصردین گفت مشکل از الاغ ماست چیزی تا شهر نمانده الاغ را از بالای پل به داخل رودخانه می اندازیم و پیاده میرویم .

ملانصرالدین الاغ پیچاره را برای پایان دادن به حرف مردم قربانی کرد در روستای پنجم ملانصرالدین گمان میکرد حرف مردم تمام شده است ولی مردم روستا گفتند عجب آدم های نادانی این همه راه را تا شهر پیاده آمده اند حداقل یک الاغ با خودتان می آوردید!!!

به همین خاطر از قدیم میگویند در دروازه رو میشه بست ولی دهان مردم رو نه

مشکل ما ازونجا شروع شروع شد که قبل انجام هرکاری بجای اینکه بگیم خدا چی میگه
میگیم مردم چی میگن؟

 

جملات ناب عاشقانه و احساسی

جمله ناب درباره زندگی 

۴/۵ - (۳ امتیاز)

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. خیلی بی انصافی
    داستان ملا و مسجد را خدا میداند چند نفر خوندند تا حالا و نمازشون را سستی کردند
    این که عبادت بجز خدمت خلق نیست کذب محض است
    کدوم روایت و کجای قرآن این و میگه
    فقط خدا رحم کنه به شما بی نمازهای توی اون دنیا که وقتی بگند علتش این داستان شما بوده
    اون وقت شما چوب بی نمازی اونا رو هم باید بخوری
    مرد مومن یجوری بگو داستان را که برداشت نشه نماز نخونند و روزه نگیرند و فقط کار کنند
    واقعا خدا به شما رحم کنه برا آخرت و بعد از مردنت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا