داستان كوتاه
آقا موشه
آقا موشه از متلهاى فارسى است که به لهجهٔ تهرانى در نوشتههاى پراکندهٔ صادق هدایت آمده است. |
موشى بود که نمىتوانست به سوراخ برود. جاروئى هم به دم خود بست آمد به سوراخ برود اما دم او کند شد. موش رفت پیش دولدوز و گفت: ‘دولدوز دم مرا بدوز’ . |
دولدوز گفت: ‘برو از جولا نخ بگیر و براى من بیاور تادم تو را بدوزم’ |
موش نزد جولا رفت. جولا به موش گفت: ‘برو براى من تخممرغ بیاور’ موش نزد مرغ رفت. مرغ گفت: ‘برو از علاف برایم ارزن بگیرد تا بخورم و به تو تخم بدهم’ . موش نزد علاف رفت. علاف گفت: ‘برو از کولى غربیل بگیر’ . موش رفت نزد کولی. کولى گفت: ‘برو از بز روده بگیر تا غربیل درست کنم’ . موش نزد بز رفت. بز گفت: ‘برو از زمین علف بگیرد’ . موش نزد زمین رفت. زمین گفت: ‘برو از میراب آب بگیر’ . موش رفت سر جو، دید یک قورباغه توى آب بالا و پائین مىپرد و غورغور مىکند. به گمان اینکه قورباغه میراب است. گفت: ‘قورباغه آب بده’ . قورباغه جوابى نداد و فقط غورغور کرد و بالا و پائین پرید. موش هم اوقاتش تلخ شد و پرید روى قورباغه و آب او را برد. |
– آقا موشه |
– نوشتههاى پراکنده ص – ۱۲۲ |
به نقل از فرهنگ افسانههاى مردم ایران – جلد اول -على اشرف درویشیان – رضا خندان (مهابادى) |
گرد آوری مطالب : iranbanou.com