بیوگرافی

ژان رنو

ژان رنو

ژان رنو,
ژان رنو یک زبان شناس با استعداد است، البته به معنای عام آن. او خیلی سلیس به زبان های فرانسه، اسپانیایی، ایتالیایی و انگلیسی حرف می زند و علاوه بر همه این ها زبان مخصوص خودش را هم دارد. لابد می پرسید این زبان چیست و چه نامی دارد؟
این زبان «رنویز» یعنی ترکیبی از «رنو» + «نویز» (صدا) است. رنویز مخلوطی از حرکات چشمی، ژست و اداهای بدنی و آواهای حلقی است. سرش را با دو دست می گیرد و می گوید: «اووه»، سینه اش را پف می دهد و می گوید: «هی ی ی». با دستش تظاهر می کند که ماشه تفنگی را کشیده است و می گوید: «پوه ه ه» و جمله آخرش را در این مصاحبه با ژست بالا رفتن از یک دیوار و تظاهر به افتادن در حالی که تفنگی را بر شانه هایش دارد، به زبان می راند.
همه این کارهای او منطقی به نظر می رسد چون ژان رنو در وهله اول و پیش از هر چیزی یک بازیگر است.با این حال، این قدرت بیان با خونسردی و آرامش قبل از طوفان آدمکشی که او در فیلم «لئون» بازی می کند فرسنگ ها فاصله دارد. لئون فیلمی بود که ۱۳ سال پیش «رنو» را در بیرون از مرزهای فرانسه مشهور کرد و از آن زمان تاکنون این بازیگر ۵۸ ساله به محبوب ترین فرانسوی هالیوود تبدیل شده است.
او با حضور در فیلم های پرفروشی همچون مأموریت غیرممکن تا گودزیلا و رمز داوینچی سفیر سینمای هنری اروپا در هالیوود تجارت محور بوده است. تازه ترین حضور سینمایی اش در یک فیلم آمریکایی سراسر اکشن و پرهزینه دیگر به نام «Flyboys» است که در آن نقش فرمانده فرانسوی عصا قورت داده ای را بازی می کند که ناوگان هوایی اش متشکل از خلبانان آمریکایی داوطلب جنگیدن با آلمانی ها در جریان جنگ جهانی اول است.
رنو در حالی که در دفتر کارش در یکی از خیابان های مد بالای پاریس نشسته است، این بار نه به عالم فیلمسازی بلکه به سرنوشت کشورش می اندیشد. او هر از گاهی چشمانش را به صفحه بزرگ تلویزیونی می دوزد که تازه ترین اخبار مربوط به انتخابات ریاست جمهوری فرانسه را اعلام می کند.
برای این بازیگر، این دوره از انتخابات با علاقه شخصی مضاعف تری به سرنوشت سیاسی کشورش همراه است چون نیکولای سارکوزی که پیروز شده است سال گذشته ساقدوش «رنو» در مراسم عروسی او با همسر سومش «زوفیا بوروکا» بوده است. این دو مرد از ۱۰ سال پیش که دوستی آنها با همسایگی شان آغاز شد، رفقای «خیلی خوب» همدیگر مانده اند. «رنو» با نوستالژی گذشته روزهای خوشی را به یاد می آورد که اوقات فراغت شان را با هم سپری می کردند و سگ هایشان را برای گردش و پیاده روی های شبانه به خیابان می بردند و بدین ترتیب دوستی آنها روزبه روز محکم تر شد. گپ های خودمانی آنها درباره ازدواج ناموفق «رنو» و تلاش ها و آرمان های سیاسی سارکوزی بود.
«من در آستانه جدایی از همسرم بودم و او درگیر مشکلات سیاست. همسر سابقم یک سگ داشت و ما هر شب با سگ ها برای پیاده روی بیرون می رفتیم. چه حال، چه احوال و در همین حد و بس. خیلی از سیاست حرف نمی زدیم چون من سیاستمدار نیستم. فقط یک سلام و احوالپرسی ساده و این بهترین راه برای صمیمی شدن با یکدیگر است. بعد نوبت به صحبت درباره دیگر دغدغه های زندگی، طلاق، همسر، بچه ها، روزمرگی و… می رسد و باز پرهیز از سیاست چون یک سیاستمدار یک جانور خونسرد است.
از او می پرسم واقعاً اینگونه فکر می کند و او با خنده می گوید: «آره و خیلی متفاوت از یک بازیگر». رنو و سارکوزی هر دو علایق مشترکی به بیشتر چیزهای آنگلوساکسون دارند (همسر فعلی رنو متولد لندن است) و رنو امیدوار است دوستش بتواند تحولات اساسی در فرانسه ایجاد کند.
ـ «او یک جورهایی مثل تونی بلر است. او راه دشواری را پیموده است و با شیراک مبارزه کرده است وای… پوف… پوف».
و با گفتن این حرف صحنه قتلی را تداعی می کند و گویی که تیری به او شلیک شده است، تظاهر به مردن می کند. از او می پرسم به نظرش سارکوزی چگونه فرانسه را تغییر خواهد داد و او در جواب می گوید: «سوسیالیسم کمتر. او برای اقتصاد مفید خواهد بود چون باید کمی بیشتر کار کنیم. فکر می کنم ما تنها کشور دنیا هستیم که یک هفته کاری ۳۵ ساعته داریم و همین طور آن قانون معروف را که کار کردن بیشتر را ممنوع می کند». رنو خنده ای سر می دهد و در ادامه می گوید: «واقعاً غیرقابل باور است. در نتیجه او قانون مالیات ها را عوض خواهد کرد و ما بیشتر در اروپا دخیل خواهیم بود و باید اینگونه باشد».
رنو اگرچه برای تماشاگران بریتانیایی و آمریکایی یک بازیگر فرانسوی تمام عیار محسوب می شود، اما شجره خانوادگی پیچیده تری دارد. او از والدینی اسپانیایی در مراکش به دنیا آمد و در شهر کازابلانکا و در دل کثرت فرهنگی آن بزرگ شد. او در سال ۱۹۶۸ این شهر را ترک گفت تا در ارتش فرانسه اسم نویسی کند چون در آن زمان برای کسب شهروندی فرانسه افراد می بایست این دوره خدمت ملی را سپری کنند.
رنو در پاریس به تحصیل در رشته نمایش پرداخت و به مدت یک دهه در عرصه تئاتر کار کرد تا آن که برای نخستین بار در ۱۹۸۱ و در همکاری با کارگردان معروف فرانسوی لوک بسون در فیلم هایی از او همچون «Subway»، «آبی بیکران»، «نیکیتا» و «لئون» بازی کرد و به شهرت دست یافت. در ،۱۹۹۳ رنو با ایفای یک نقش کمدی در فیلم پرفروش «Les visiteurs» از ژان ماری پویر جایگاه خود را به عنوان یک بازیگر طراز اول در فرانسه تثبیت کرد.
روحیه جهانگردی رنو (او به طور متناوب در فیلم های هالیوودی و فرانسوی بازی می کند و بزودی نیز در یک اثر کمدی در فرانسه ظاهر خواهد شد) باعث شده خیلی ها به عرق ملی او شک کنند که او در توجیه خود می گوید: «چون در کازابلانکا به دنیا آمدم و پدر و مادرم از جنوب اسپانیا بودند، خیلی در فرانسه ریشه ندارم.
یک جورهایی خودم را یک فرانسوی می دانم اما نه کاملاً». رنو از یادگیری زبان های مختلف و یا زندگی کردن در کشورهای مختلف لذت می برد. «من فکر نمی کنم با زندگی کردن در فرهنگ های مختلف فرهنگ ملی خود را از دست بدهم و باز حس نمی کنم که باید به خاطر ترس از دست دادن چیزی یک فرانسوی دو آتشه باشم. هرگز. در ضمن فکر نمی کنم که ما بهترین هستیم». البته رنو خیلی از فرانسوی ها را به خاطر این عرق ملی و افتخار به کشورشان تحسین می کند اما این حرکت را وطن پرستی نمی داند. او در حالی که لیوان محتوی آب معدنی اش را بالا می گیرد می گوید: «آنها به خاطر این آب گوارا احساس غرور می کنند و به خاطر کیفیت خوب بسیاری از چیزهای فرانسوی دیگر. احساس غرور کردن و وطن پرست بودن برای من کاملاً دو چیز متفاوت است».
همچنین رنو نظر مشابهی در مورد آن دسته از فیلم بازان فرانسوی دارد که فیلم های هالیوود یا هیچ کشور دیگری را بجز کشور خودشان قبول ندارند. او از این که نامش در تیتراژ فیلم و تولیدات درخشانی همچون «رمز داوینچی» ران هاوارد یا «Flyboys» آمده خوشحال است و به خود می بالد چرا که به انگیزه، توانایی و جایگاه بسیاری از هم قطاران هالیوودی خود احترام می گذارد و برای آن ارزش بسیاری قائل است.
آن ها تفاوت هایی با ما دارند. واقعاً فیلم ساختن در آنجا دشوار است. برای مثال، به ران هاوارد نگاه کنید. سپس دستش را پنجاه سانتی متری از کف زمین بالاتر می گیرد و می گوید: «وقتی کارش را شروع کرد در همین حد بود او شهری نبود و پدرش هم شهرنشین نبود. یک روز پدرش خانه او را در هالیوود دید».
رنو با گفتن این جمله تظاهر می کند که چشم هایش از حدقه بیرون زده اند و ادامه می دهد: «به پسرش گفت: چه خانه و زندگی ای برای خودت ساختی و چه پولی به هم زدی. به نظر من این آدم ها یک جورهایی خیلی واقعی اند. آنها از هالیوودند اما واقعی اند. تام هنکس هم همین طور بود. او یک بازیگر فوق العاده است و همین طور یک آدم خیلی دوست داشتنی».
در مورد جدیدترین فیلم «رنو» با نام «Flyboys» به نظر می آید که او مناسب ترین گزینه بازیگری برای ایفای نقش یک فرمانده فرانسوی است که به آمریکایی های جوان آموزش می دهد چگونه هواپیماهای نه چندان ایمن خود را در این فیلم هدایت کنند. این فیلم اقتباسی از یک داستان واقعی است و یکی از معدود آثاری است که نشان می دهد آمریکایی ها و فرانسوی ها در فضایی از یک احترام متقابل با یکدیگر در حال کار کردن هستند. رنو ترجیح می دهد فیلم را از منظر روابط فرانسوی ـ آمریکایی نبیند، بلکه در داستان خود فیلم که یک جورهایی درباره جوانی های سوخته و بی تجربگی های این دوران است، غرق شود.
«فکر می کنم آن آمریکایی هایی که برای جنگیدن آمدند نمی دانستند در اروپا چه خبر است. آنها می خواستند از بحران های خانوادگی خود و یا چیزهای دیگر فرار کنند در نتیجه فکر نمی کنم رابطه ای با انگلیس، آلمان یا فرانسه داشتند. آلمان، کمونیسم و… این چیزها اصلاً در فکرشان نبود. البته بعد متوجه شدند که همه این تجربیات خام را پشت سر گذاشته اند و در تاریخ سهیم بوده اند».
البته رنو معتقد است موضوع این فیلم با توجه به سردی روابط جاری بر سر جنگ عراق تا حدی نامتعارف است، او می گوید پس از ۱۱ سپتامبر تا حدامکان از حرف زدن درباره سیاست های جهانی به خصوص سیاست های دولت فرانسه با دوستان آمریکایی اش خودداری کرده است. وی می افزاید: «خیلی سخت بود. آنچه را که می خواهید ببینید روزانه در اخبار می بینید دیروز به اخبار گوش می دادم و آیا شما خبر داشتید که فرانسوی ها از زمان آغاز جنگ در افغانستان در آنجا جنگیده اند؟
مطمئناً این حرف را به آمریکایی ها نمی زنید چون فضا برای گفتن این حقایق مساعد نیست. فضای حاکم این است که «آن قورباغه های نکبت با جنگ عراق موافق نیستند». این عقیده شیراک بود و او می گفت حمله به عراق ایده خوبی نیست همین و بس».
رنو اعتراف می کند که تجربیات نظامی خودش در ارتش فرانسه به هیچ وجه قابل مقایسه با تجربیات شخصیتی که در فیلم «Flyboys» بازی می کند، نیست. تصویری که او از این فرمانده به نام «Thenault» ارائه می دهد تا حدی رمانتیک است.
اونیفورم آبی و با سبیل های مرتب. این ها متعلق به دنیای گذشته بودند. بیشتر خلبانان در انگلیس و فرانسه آدم های شریفی بودند و در نتیجه از این روحیه شهسواری و دلاوری برخوردار بودند. دوره خدمت رنو در ارتش که در آن موقع تحت فرمان فرمانده های سابق جنگی در ویتنام و الجزیره بودند، به هیچ وجه راحت نبود.
«آنها خیلی خشک و رسمی بودند. در گروه ما که همه جوان بودیم، دو مورد خودکشی رخ داد. آنها از پنجره خودشان را به بیرون پرت کردند. یادم می آید مردی تمام استخوان هایش شکست چون یکی از تمرین های ما بالا رفتن از یک دیوار بود».
رنو با حرکت دست وانمود می کند در حال بالا رفتن از یک دیوار است و توضیح می دهد که تفنگ هایی نیز بر دوش داشتند و در مورد آن مرد همین تفنگ باعث شده بود به هنگام سقوط تمام استخوان هایش بشکند. «همین است که به هیچ وجه آدم های نظامی را دوست ندارم. اونیفورم را دوست ندارم. همه اونیفورم ها را». او اگرچه نقش نظامیان را بازی می کند، اما توضیح می دهد: «این نظامیان من نیستم. این کارم است و سعی می کنم کارم را خوب انجام دهم».
منبع: گاردین
مترجم: شیلا ساسانی نیا
روزنامه ایران

 گرد آوری مطالب : iranbanou.com

به این مطلب امتیاز دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا