هنر

اشعار فروغی بسطامی

 

اشعار فروغی بسطامی,شعرهای بسطامی

<<اشعار فروغی بسطامی>>

همه جا شاهد این نکته حباب است ، حباب

پایه عمر گران‌مایه بر آب است برآب

زان که دل درد تو را چاره شراب است، شراب

باده خور باده به بانک نی و فتوای حکیم

که مدام از می دیرینه خراب است، خراب

بر سر کوی خرابات کسی آباد است

ور به خونم بکشد عین ثواب است، ثواب

گر به تیغم نزند محض گناه است، گناه

خون خوبان ستم پیشه عتاب است ، عتاب

رسم عشاق جگر خسته نیاز است ، نیاز

وان که می با تو ننوشید دواب است، دواب

آن که عشق تو نورزید جماد است، جماد

خم به خم زلف تو بر چهره نقاب است، نقاب

تا تو را اهل نظر هیچ تماشا نکنند

که مدار فلک سفله شتاب است، شتاب

در سفالین قدح از شیشه مکن می به درنگ

که ملاقات رقیب تو عذاب است، عذاب

گر فروغی نرود از سر کویت چه کند

اشعار فروغی بسطامی

بیار باده که هنگام مستی جان است

پیام باد بهار از وصال جانان است

که عقل بر سر بازار عشق حیران است

قدم به کوچه‌ی دیوانگی بزن چندی

گر این کمال نیابی، کمال نقصان است

وجود آدمی از عشق می‌رسد به کمال

حیات خضر پیمبر ز آب حیوان است

بقای عاشق صادق ز لعل معشوق است

مگر کسی که به محنت‌سرای هجران است

به راستی همه کس قدر وصل کی داند

وگر نه جان گران‌مایه دادن آسان است

پسند خاطر مشکل پسند جانان نیست

که در دیار پری‌چهره محص درمان است

عجب مدار که در عین درد خاموشم

طناب عمر من آن موی عنبر افشان است

چراغ چشم من آن روی مجلس افروز است

دل من است که هم جمع و هم پریشان است

به یاد کاکل پرتاب و زلف پر چینش

هنوز صورت او زیر پرده پنهان است

مهی که راز من از پرده آشکارا کرد

که ماه عید همایون شاه ایران است

مه صفر ز برای همین مظفر شد

که زیر رایت او آفتاب تابان است

ابوالمظفر منصور ناصرالدین شاه

بساط مجلس عیدش نشاط دوران است

طلوع صبح جمالش فروغ آفاق است

که شادکامی شاعر ز عید سلطان است

منبع:parset.com

 گرد آوری مطالب : iranbanou.com

به این مطلب امتیاز دهید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا